loading...
سایت تخصصی حضرت رقیه (س)
به سایت حرم حضرت رقیه (س) خوش آمدید www.Roghayeh.net
بازدید : 1953 شنبه 18 آذر 1391 نظرات (1)

 عماد الدین طبری چه کسی بود؟

عمادالدین حسن بن علی بن محمد طبری ، تاریخ نویس توانا و کم نظیری بود که در عصر خواجه نصیرالدین طوسی زندگی میکرد. او کتاب کم نظیر کامل بهایی را در حدود سال 675 تالیف کرد و در نگارش آن از کتب با ارزش بسیاری همچون الحاویه فی مثالب معاویه استفاده نموده است. متاسفانه اغلب آن منابع از دست رفته است.

نکته قابل توجه این که جناب عمادالدین طبری یک مورخ مورد اعتماد است و در ثقه بودن وی شکی وجود ندارد. بزرگان دین، او را با عباراتی همچون محدث کبیر، متکلم جلیل، عالم ماهر و فاضل فهامه توصیف کرده اند. قطعا چنین عالم گرانقدری دروغ نمی نویسد . وقتی خودش مورد اعتماد است پس کتابش هم مورد اعتماد است. این بزرگوار مطلب حضرت رقیه را از کتاب الحاویه فی مثالب معاویه نقل کرد. کتاب الحاویه فی مثالب معاویه مفقود شده است اما کتاب کامل بهایی که موجود است! لذا این کتاب منبعی مورد اعتماد برای تاریخ نویسان است.

وجود حضرت رقیه

نظر حاج شیخ عباس قمی مولف مفاتیح درباره عماد الدین طبری و کتاب کامل بهایی

شیخ طبری عالم ماهر و متدرب و نحریر و نبیل بوده است. کتاب کامل بهایی نیز کتابی پر فایده می باشد و در سال 675 تمام شده. از وضع کتاب معلوم میشود که نسخه های اصول و کتابهای بزرگان نزد وی موجود بوده است! یکی از آن منابع که امروزه از دست رفته کتاب با ارزش الحاویه فی مثالب معاویه تالیف قاسم بن محمد بن احمد مامونی از علمای اهل سنت میباشد.

مرحوم حاج شیخ عباس قمی که در نقل حدیث بسیار محتاط بود بنا به نظر خود قول عمادالدین طبری را صحیح دانست و حکایت شهادت حضرت رقیه را دقیقا بر اساس روایت طبری در فصل هشتم کتاب شریف منتهی الامال نقل کرده اند.

شیخ عباس قمی پس از نقل شهادت حضرت رقیه به ذکر شعر یکی از بزرگان درباره این بانوی سه ساله میپردازد.


نقل جناب عمادالدین طبری در کتاب کامل بهایی درباره حضرت رقیه علیها السلام

 زنان خاندان نبوت پس از واقعه سهمگین عاشورا و در طول دوره ی اسیری، از شهادت اباعبدالله علیه السلام و اصحاب ایشان در کربلا چیزی به فرزندان خردسال نمی گفتند. به هر کودکی که سراغ پدر خود را میگرفت چنین میگفتد که پدرت به سفر رفته و به زودی باز خواهد گشت.  لشکریان یزید ، خاندان رسالت را در نزدیکی های دارالامار جای داده بودند.

در یکی از شبها دختری چهار ساله از خواب بیدار شد و مدا سراغ پدر را میگرفت و میگفت:  پدرم حسین کجاست؟ این ساعت او را در خواب دیدم که سخت پریشان بود.

سوز و گداز این کودک خردسال تمامی زنان و بچه ها را به گریه انداخت. صدای فغان و گریه از آن منطقه برخاست. یزید که آن ساعت از شب در جای خفته بود از خواب بیدار شد و از علت گریه و فغان زنان و کودکان پرسید؟ داستان را برای او شرح دادند و گفتن که دختر امام حسین علیه السلام خواب پدر را دیده است و اکنون بهانه ی او را میگیرد.

یزید ملعون به ماموران دستر داد و سراباعبدالله علیه السلام را نزد آن دختر بردند و آن سر را در کنار دختر چهارساله نهادند. آن نازدانه سوال کرد که این چیست؟ ماموران یزید به او گفتند: این سر پدرت می باشد!

این کلام ، دختر خردسال را به وحشت انداخت و از شدت ترس و ناراحتی فریادی برآورد. مشاهده ی سر بریده ی پدر، برای دختر خردسالی چون او بسیار سنگین و غیر قابل تحمل بود. همین امر باعث شد آن دختر کوچک رنجور شود و جان به جان آفرین تسلیم نماید.

کتاب کامل بهایی -  جلد 2 صفحه 179

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    آیا شما تاکنون به زیارت حضرت رقیه (س) در سوریه مشرف شده اید؟
    ارتباط با ما

    آمار سایت
  • کل مطالب : 433
  • کل نظرات : 1066
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 1099
  • آی پی امروز : 66
  • آی پی دیروز : 116
  • بازدید امروز : 198
  • باردید دیروز : 379
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 4
  • بازدید هفته : 198
  • بازدید ماه : 6,782
  • بازدید سال : 36,016
  • بازدید کلی : 1,370,010
  • کدهای اختصاصی