بعد از واقعه ی عاشورا که اسرای کربلا را از کنار قتلگاه عبور دادند چنین روایت شده است:
فرأین جثة بلا رأس فسقطن علیه و یکثرن البکاء و العویل. ترجمه: بدن بی سر را دیدند همه خود را (از شتران) به زمین انداختند و گریه و شیون را زیاد نمودند.
سکینه ، خون از گلوی پدر می گرفت و موی پریشان خود را رنگین می کرد.حضرت زینب سلام الله علیها اشک می ریخت و در این حال دختر صغیره را در دامن گرفته بود و با آستین پیراهن ، صورت دختر را گرفته بود که مبادا چشم آن معصومه به پیکر به خون آغشته پدر بیفتد.
اما آن دختر از آن عقل و شعوری که داشت می دانست که چه اتفاق ناگواری رخ داده و به چه علتی جلوی دیدگان او را می گیرند لذا فرمود: واگذارید مرا تا بوسه از جمال پدر بردارم... (1)
منبع: 1. ریاض القدس: ج 2، ص 324.