loading...
سایت تخصصی حضرت رقیه (س)
به سایت حرم حضرت رقیه (س) خوش آمدید www.Roghayeh.net
بازدید : 1287 چهارشنبه 21 آبان 1393 نظرات (4)

ميدوني چرا صورت من شده كبود

عمو نبود

ميدوني چرا موهام گرفته بوي دود

عمو نبود

ميدوني چرا رمق تو زانوهام نبود

عمو نبود

ميدوني چرا رفتيم محله ي يهود

عمو نبود عمو نبود عمو نبود!

 

 

 

به خدا كه آتيش روي چادرم نبود

عمو كه بود

يه دونه موي سفيد توي سرم نبود

عمو كه بود

به خدا دستي پي معجرم نبود

عمو كه بود

كسي توي صحرا پي گوشواره ام نبود

عمو كه بود اما... عمو نبود عمو نبود!

 

 

حالا كه سرم رو خاك اين خرابه هاست

عمو كجاست

حالا كه روي لبام همش خدا خداست

عمو كجاست

حالا كه حرم تو ازدحام دشمناست

عمو كجاست

حالا كه همش رقيه زير دست و پاست

عمو كجاست عمو كجاست عمو كجاست!

 

 

بي تو همه افتادند به اين روز سياه

عمو بيا

بي تو منو بردند محله ي نامحرما

عمو بيا

داره منو ميكشه نگاه شاديها

عمو بيا

غرور منو شكسته دست زاغيا

عمو بيا عمو بيا عمو بيا!!

 

 

 

 

Www.Roghayeh.net

بازدید : 927 سه شنبه 01 مهر 1393 نظرات (3)

در این پست شعر جدیدی از آقای مجتبی خرسندی با نام "خواب شاعر" قرار دادیم که بسیار زیبا و البته اندوهناک است.

بیست سالش شده،چه محشر شد

خانمی دلربا و دلبر شد

درحجاب و وقار و دین داری

از تمامی دختران سر شد

مثل عمه مـفـسّر قرآن

بر زنان مدینه سرور شد

خواهر وتکیه گاه اصغر شد

عمه ی بچه های اکبر شد  

هر زمان خنده بر لبش آمد

خستگی از تن پدر در شد  

شب جشن عروسیش بود

آسمان روشن و منور شد...

  

***

شاعری خواب های خوش میدید

ناگهان خواب ها مکدّر شد

  یادش آمد سه ساله ی ارباب

گوشه ای از خرابه پرپر شد  

سنّ کم ، موسپید ، قامت خم

اندک اندک شبیه مادر شد

منتظر بود تا پدر آید

با سری در طبق برابرشد

درد و دل کرد با سر ، اما حیف

قصه و عمر هر دو تا سر شد . . .


بازدید : 1915 یکشنبه 22 تیر 1393 نظرات (0)

بودم کنار میکده از باده بی خبر

تا یک سه ساله قلب مرا زیر و رو نمود


جا مانده از تمام جهان بودم و ولی

با یک تبسمی دل گمگشته را ربود


هر پنجره به پنجره فولاد دلخوش است

جائی که باز می شود از لطفتان عقود


آقایمان رضا به شما رفته است و باز

کی می دهد رضا به گدایان خود حدود


دستان هر گدا به نگاهه تو می رسد

از آن زمان که از رخ سقا گره گشود


با دیدن شما رخ عباس دیدنیست

ای آنکه تا به شانه ی او کرده ای صعود


لبخند می زند لب ساقی که تا ابد

باشد رقیه بی خبر از ضربه ی عمود


جز خاک پای تو به کجا سجده کرده ام 

ای بی نظیر بنده ی خالق توئی ودود


باشد که از طریق گدایان گذر کنی

مردن به گرد راه شما شد مرا سعود


من شرم می کنم به شما گفته ام شما

بی بی ببخش گفته ی آن بی حیا یهود


هر کس قیام می کند از بهره آفتاب

جبریل پسشه پای شما می کند قعود


حق آفرید خالق زهرا رقیه را...

 عالم ز لطف حضرت زهراست ور نبود


مادر و دخترش که به عالم یکی شدند

پس به آینه به آینه باشد کمی کبود


ساحل فدای چشم و نگاهه رقیه است

هر موج می کند به نگاهش بسی سجود


یک شام با نگاهه شما فتح می شود

از بهره عمه جان خودت,می شوی جنود


هر واژه را به عشق شما گفته ام ولی

بهره شماست ذکر گدایان چو تار و پود


از اول است ورد لبانم فقط حسین

چون باز می شود لب کودک ز هر عقود


خاتم رسالتش که به حیدر ادامه داشت

از بهره عالمی سفرت شد دگر وفود


با یک نمازتان که به افلاک می رسید

در آل حیدر است همه معراج با سجود


فرمود خالقم که صدای رقیه است

افلاک می کند ز قنوت شما خمود


یک گل به دست تو که کسی از وفا نداد

بی بی جهان پر گل بی تو,مرا چه سود


حضرت رقیه (س)
بازدید : 1957 دوشنبه 26 خرداد 1393 نظرات (4)

 

خانه ام عرش معلاست خدا میداند

مستی میکده برپاست خدا میداند

هر دلی مست تولاست خدا میداند

شب شب شادی زهراست خدا میداند

 

شهر پیغمبر اکرم متبرک گشته

خانه ام مهبط انوار ملائک گشته

 

من حسینم که دلم محرم اسرار بود

من حسینم که سرم نذر ره یار بود

من حسینم پدرم حیدر کرار بود

جد عالی نسبم احمد مختار بود

 

من حسینم کرمم وسعت چندین دریاست

مادرم حضرت صدیقه کبری زهراست

 

من حسینم به همه عالم و آدم شاهم

من حسینم که شهنشاه عدالت خواهم

و هدایت گر هر مرد و زن گمراهم

حامی دین خدا هستم و ثاراللهم

 

من حسینم  که به مهرم دو جهان می ارزد

تربتم بر همه ی کون و مکان می ارزد

 

من حسینم پسری از همه بهتر دارم

من حسینم پسری شبه پیمبر دارم

من حسینم که یلی چون علی اکبر دارم

پسری عاشق سجاده ی دلبر دارم

 

دو علی  داده خدایم چه بود بهتر از این

من که  راضی به رضایم چه بود بهتر از این

 

لکن حالا خبر از یاس معطر داده

آری آری به دلم مژده ی کوثر داده

جانمی جان نظری کرده و دختر داده

 و خدا در بغلم زینب دیگر داده

 

ثمرم امد و بابا شده ام خوشحالم

با چنین دخترکی من به خودم می بالم

 

 همسرم بار دگر قرص قمر زائیده

قمری که اثرش در همه جا تابیده

به قدومش پر خود را ملکی سائیده

همه آرام بگیرید عسلم خوابیده

 

خودمانیم زبان عسلم شیرین است

بخدا صاحب دختر شدنم شیرین است

 

ساره و آسیه و هاجر و حوا آمد

نه فقط تاج سر مریم عذرا آمد 

بهتر این است بگویم خود زهرا آمد

غصه ای نیست دگر همدم بابا آمد

 

زهره ی هاشمیان گشته عزیز همه است

نوه ای از نوه های علی و فاطمه است

 

دخترم با خبر از سر ضمیر همه است

با ظهورش به غم و درد همه خاتمه است

نفسش چون نفس مادر خود فاطمه است

کاشف الکرب شبیه قمر علقمه است

 

نه فقط بر گل شهزاده تخلص دارد

بلکه در دادن حاجات تخصص دارد

 

قلب آئینه درخشنده تر از الماس است

صورتش صورت حوریه بود حساس است

موجی از عاطفه ها دارد و با احساس است 

زینت دوش یل ام بنین عباس است

 

به خودم رفته اگر سفره ی احسان دارد

روز و شب بر لب خود ذکر عموجان دارد

 

دل عاشق به دل  دربه دری طعنه زده

چادرش بر نظر خیره سری طعنه زده

همچو شمسی که به نور قمری طعنه زده

چهره اش بر ملک و حور و پری طعنه زده

 

نام زیبای رقیه سر بام فلک است

 چشم بد دور- بگردم چقدر بانمک است

 

مادرش فاطمه ی خانه صدایش کرده

بیمه ی دائمی لطف خدایش کرده

از حسودان قبایل که جدایش کرده

از الان فکر جهیزیه برایش کرده

 

کاش باشد و خودش نیز عروسش بکند

کاش باشد و تماشای جلوسش بکند

 

کاش امروز به سر آید و فردا بشود

بلبل خوش سخن گلشن طاها بشود

پیش  چشمان پدر خوش قد و بالا بشود

چادری سر کند و زینب کبری بشود

 

قول دادم که گلم را سفر حج ببرم

قول دادم که برایش دو النگو بخرم

 

حوصله باشد اگر بافتن مو زیباست

گل و سنجاق سر و حلقه ی گیسو زیباست

مژه و سرمه و هر پرّش ابرو زیباست

گونه و خال و لب دختر خوش رو زیباست

 

 به چنین گوهر زیبای خدا می نازم

به چنین دختر با حجب و حیا می نازم

 

هر دو وابسته ی چشمان تر یکدگریم

هر دومان زائر حال سحر یکدگریم

هر کجا هم برویم در نظر یکدگریم

صبح و ظهر و سرشب دور و بر یکدگریم

 

  هرکجا که بروم پشت سرم می آید

نفسم، نخل جوانم ،جگرم می اید ...

 

 

شعر : علیرضا خاکساری

 

بازدید : 1459 پنجشنبه 22 خرداد 1393 نظرات (1)

 

این کیست که بهشت شده رو نمای او 

     قصری هزار آینه شد سرسرای او    

     آمیخته به عصمت و توحید و معرفت 

      زرّینه خشت محکم اول بنای او      

    بانوی ماهتاب دمیده است تا فقط     

      هنگام خواب قصه بگوید برای او      

سمت نگاه مشرقی اش صبح دائم است

   خورشید سالهاست نشسته به پای او

        عطر هزار باغچه گل در ترنّمش     

          شهر بهار ساکن سبز هوای او    

       آئینه تداعی لبخند فاطمه است     

         انگار روبرو شده با خنده های او    

 

وقتیکه از سپهر مدینه طلوع کرد

خورشید زندگانی خود را شروع کرد

 

از شاخه ي طلایی طوبی که چیده شد

  در ساق عرش عطر رهایی وزیده شد 

  در صُلب سیب مهر تبلور نمود و بعد   

 در پوشش طهارت محض آفریده شد   

    شیوا ترین سلام سپیده به آفتاب   

     در لحظه تلألوء سبزش شنیده شد

تلفیقی از هدایت و نور است این شهاب

خطی که روی صفحه ظلمت کشیده شد

   قبل از شروع خلقت عالم کمال یافت   

           آنروز متصّف به صفات حمیده شد

 

اشراق مهر سجده به خاک زمین اوست

تکوین عشق ، معجزه کمترین اوست

 

صبح ولادتش همه جا عطر سیب داشت

گل بانویی که ایل و تباری نجیب داشت

         نیلوفر عفاف به قنداقه اش دخیل

گلبوسه نسیم زعطرش نصیب داشت  

      می آمد از طراوت گلخانه خدا       

   بیخود نبود رایحه ای دلفریب داشت  

      شیرین زبان قافله نازدانه ها         

تن پوشی از حریر پر عندلیب داشت    

      از وقت آفرینش نور مطهرش         

با نام پاک فاطمه اُنسی عجیب داشت

   تنها سه ماه آخر عمر سه ساله اش

  اندازه سه قرن فراز و نشیب داشت   

(مصطفي متولي)

 

بازدید : 893 چهارشنبه 17 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

 

از  فــضــایــل  بــی شـ ـمــار  تـــو

هــمــیــن  بــسـ  کــهـ 

فــرزنــد  زهـ ـرا سـ ـیــدة الــنــسـ ـا الــعــالــمــیــن  هــسـ ـتـی

رقــیــه سـ ـاداتــــ !

 

رقیه سادات

بازدید : 1319 جمعه 16 اسفند 1392 نظرات (1)

مرغ دلم، عاشق هوای رقیه است

عالم امکان ، همه برای رقیه است 

 

عرش ، قلم، لوح، همه ارض و سماوات 

شمس ، قمر ، نور ، مبتلای رقیه است 

 

خون خدا قبل هر نماز و دعایـش

روی لبش نام دلربای رقیه است

 

کل جهان را بـه پای دختر خـود ریـخت

شاه ، رضایش فقط رضای رقیه است

 

سـر در قـلـبـم نـوشـــتـه بـا خَـطِ الـماس

جای کسی نیست فقط جای رقیه است

 

از چه تو رفتی به درب خانه ی حاتم؟

حاتم طائی خودش گدای رقیه است

 

قـلـب ابـوفـاضـل بـن حـیـدر کـرار

عاشق آن روی مه لقای رقیه است

 

دست جـدا شـد ولی علم کـه نیـفتاد

چون که به دستان او لوای رقیه است

 

کاش بگـویـنـد بـه مـن در صـف محشر

"جعفر" بی دل غزل سرای رقیه است

شاعر:جعفر ابوالفتحی
بازدید : 1445 سه شنبه 10 دی 1392 نظرات (1)

مـرا دشـمـن بـه قـصـد کُشـت می زد

بـه جـسـم کوچـک من مُشت می زد

هر آن گـَه پایـم از ره خسـته می شد

 مــرا بــا نــیــزه ای از پُـشـ ـت مـی زد

 

تـوئـی مـاه مـن و مـن چـون ســتـارهـ

غـمـم گـشـتـهـ پـدرجـان بـی شـمارهـ

اگــــــر روی کــــبــودم را تــــــو دیــــدی

مــکــن دیــگــر نــظــر بـــر گـوشِ پـارهـ

 

بـیـا بـشـنو پـدرجــان صــحــبــتــم را

غــم تــــو بُــرده از کــف طـــاقــتـــم را

دو چشـم خویـش را یـک لحظه وا کن

بـبـیـن سـیـلـی چـه کـرده صـورتـم را

 

شاعر: سیدهاشم وفایی

 

***************

 

زبــری صــورت مـــن و دســتــان عــمـه ام

تــقــصــيــرِ كـوچـــه های يـهـودی شام بود

شــكــرِ خــدا هــوای مــرا داشـت خـواهـرت

در چــشــمـ هـا عــجــيــب نــگاهِ حـرام بـود

  

پــايـی كــه زخــم تــــــاول آن هــم نــيــامـــده

وقـتـی بـه دادِ آن نـرسـی ، ســرخ مــیشـ ـود

از ضـربِ دسـتـهـا چـه بـه روزش رسيده است

آن چـهـره ای كـه بـا نـفـسـی سـرخ مـيشـود

  

آنـقـدر پـيــر كـرده مــرا نــيــزه دارِ تــــــــــــو

هـركـس كـه ديـد طـفـلِ تـو را اشـتـبـاه كـرد

عــمــه بــه مـعـجـرم دوگـره زد ولـی بـبـيــن

روی مــرا كــشــيــدنِ مــعـجــر ســــيـاه کـرد

  

حـرف گــرسـنـگـی نـزدم بــاز هــــم زدنـــــــد

ايـن سـنـگـهـا عـزيـز تـو را سـيـر كـرده اسـت

تـــه مـانـده هـای گـيـسـوی نــازم تـمـام شد

در بـيــنِ مُــشـتِ پـيـرزنـی گـيـر كــرده اســت

 

شاعر:حسن لطفی

بازدید : 759 جمعه 29 آذر 1392 نظرات (1)

شـبـــ یـلـدا ، بـی تـرانـه

گـریـه هـای بـی بـهـانـه

مـحو مـیـکـند خـنده امـ را

یــاد "رقـــیـه" و تـازیـانـه

 عکس حضرت رقیه

 

* * *

مـ ـا چـ ـلــهـ نــشــــیـ ـنــان عـ ـزای شـ ـه دیــنـیــم

از داغ حسـ ـیـ ـن بـ ـن عـ ـلــ ـی ، زار و حـ ـزیـنـیـم

سـ ـرگــرمـ عـ ـزای پـ ـسـ ـر فـ ـاطـ ـمـ ـه هـسـتـیـم

انـ ـدر شــبـــ یـ ـلـ ـدا بــه غـ ـم و غـــصـ ـه قـریـنـیـم

یـ ـلـدا کــهـ شـ ـبـــ سـ ـرد یـ ـکــی بــیـش نـ ـباشـد

مـ ـا در کــَـنـَـفـــ عـ ـزتــــ سـ ـلـ ـطـان امـ ـیـ ـنــیـ ـم


بازدید : 1871 پنجشنبه 28 آذر 1392 نظرات (4)

جناب ناصرالدین شاه (رحمة الله علیه) اشعار فراوانی در مدح اهل البیت علیهم السلام دارد که ما به یکی از آنها اشاره میکنیم.

او در سفری که به کربلا داشت مخارج زیادی را صرف احیای مذهب تشیع نمود و قدیمی ترین عکس هوایی هم که از کربلا وجود دارد به دستور ایشان بود.

شاه هنگامی که وارد حرم حضرت امام حسین علیه السلام شد عرض کرد: از یاد نمیبرم آن لحظه ای را که یکه و تنها بودی و هل من ناصر ینصرنی میگفتی، اینک آمدم ولی افسوس که بعد از وقت مقرر آمدم!

ناصرالدین شاه این جملات را به حضرت اباعبدالله علیه السلام عرضه کرد و از شدت بی تابی ، غش کرد. وقتی که به هوش آمد تحت تاثیر آن فضای معنوی قرار گرفت و اشعاری را سرود...

از جمله اشعار او این ابیات است که در بخشی از آن به حضرت رقیه علیها السلام هم اشاره ای میکند:

 

روز عاشورا در آن میدان عشق

 

کرد رو را جانب سلطان عشق:

 

بارالها ! این سَـرم این پیکرم!

 

این علمدار رشید، این اکبرم!

 

ایـن سُکَینَه ، ایـن رقیه ، ایـن ربـاب

 

این عروس دست و پا درخون خِضاب

 

این من و این ساربان، این شمرِ دون!

 

ایـن تـن عـریـان مـیـان خـاک و خـون!

 

این من و این ذکـر یا رَبّ یارَبَم!

 

این من و این ناله های زینبم!

 

 

 

 گاهی یک شاه به این اندازه مـُحب میشود و کسب معرفت میکند و گاهی هم یک فرد به اصطلاح آیت الله ، تیشه به ریشه ی مذهب میزند و مثلا میگوید رقیه نبوده است! آن چیزی که برای ناصرالدین شاه ماند ، درود و رحمت دیگران به خاطر حمایت او از مذهب بود و آن چیزی هم که برای آن افراد منکر حضرت رقیه (س) باقی ماند لعن و نفرین!

 

بازدید : 901 دوشنبه 18 آذر 1392 نظرات (2)

لـ ـحـ ـظـ ـهـ هـ ـایـ ـی کــهـ

در حـ ـرمــ ِ تــ ـو

سـ ـپـ ـرے مـے شـ ـود ،

از عـ ـمـ ـرِ مـ ـا

حـ ـسـ ـابـــ نـ ـمـے شـ ـونـ ـد.

از آخـ ـرتـ ـمـ ـان حـ ـسـ ـابـــــ مـے شـ ـونـ ـد ،

از بـ ـهـ ـشـ ـتــــ !!


ضریح حضرت رقیه

عکس ضریح حضرت رقیه سلام الله علیها


 

بازدید : 825 شنبه 16 آذر 1392 نظرات (1)

 چقدر زود 

 دلتنگ تو شد . 

 تنها سه سال 

 دوری ات را 

 طاقت آورد خدا ! 

 " ارجعی الی ربک یا رقیه " 


شهادت حضرت رقیه (س)

پیشاپیش فرارسیدن پنجم صفر ، سالروز شهادت حضرت رقیه (س) بر محبین او تسلیت باد.



بازدید : 1037 سه شنبه 07 آبان 1392 نظرات (1)

 

ســـه ســـال برایـــت کـــافےِ بـــود

تـــا بشـــوے شبـــیـــه تـــریــن بـــه "فاطــمه (س)" ،

تـــو اگـــر 18 ســـالــ ـه میـــشدے چــ ـه میـــکردے  ؟!!

 

 


بازدید : 1409 دوشنبه 04 شهریور 1392 نظرات (1)
مدافعین حرم
اگر چه عشق هنوز از سرم نیفتاده
ولی مسـیر مـن و او به هم نیفتاده

به خواب سخت فرو رفته پای همت من
وگـرنـه اسـم کسـی از قـلـم نـیـفـتـاده

به غیر، کار ندارم به خویش میگویم
چرا هنوز به ابرویت  خم نیفتاده ؟!

بقیع شاهد زنده ، شبیه سامرا
که اتفاق از این دست کم نیفتاده

بماند اینکه به آن قوم رحم کرده حسین
هـنـوز سـفـره ی شـاه از کـرم نـیـفتاده

بماند اینکه چه خمپاره ها که آمده است
ولـی به حـُرمـت او در حـَرم نـیـفـتـاده

گذار پوست به دباغخانه می افتد
عرب هنوز به دست عجم نیفتاده

اگـر کـه پرچم عباس ، روی گنبد رفـت
سه ساله خواست بگوید علم نیفتاده

3ساله خواست بگوید که دختر علیست
هـنـوز قـیـمـت تـیـغ دودم ، نـیـفـتـاده !

بازدید : 1023 جمعه 01 شهریور 1392 نظرات (1)

یا رقیه

تو ببخشا که اگر

صورت من نیلی نیست ،

پلک سالم دارم

بازو و پهلوی من بی درد است

لیک چشمانم اگر بهر تو گریان نشود

نامرد است ...

 

حضرت رقیه

 

بازدید : 1033 دوشنبه 07 مرداد 1392 نظرات (3)
 فرارسیدن سالروز شهادت فاروق اعظم ، صدیق اکبر ، امیرالمومنین ، حضرت علی بن ابیطالب (صلوات الله و سلامه علیه) را به محضر ساحت قدسی نوه ی ایشان ، حضرت رقیه بنت الحسین سلام الله علیها و شما شیعیان تسلیت و تعزیت عرض می نماییم. 
 
مولا امیرالمومنین علیه السلام همیشه یاور یتیمان بودند و در این باره به مسلمانان تاکید می نمودند. ولی متاسفانه در سال 61 هجری کاملا برعکس فرموده ی ایشان رفتار شد و یتیمان فرزند او تازیانه خوردند، تشنه و گرسنه ماندند، با پاهای پر از آبله به اسارت رفتند و... 
 
شعر زیر ، زبان حال حضرت علی علیه السلام به هنگام عروج آسمانی ایشان است که نسبت به حضرت رقیه (س) سفارش میکنند.
 
شهادت حضرت علی
 
ای ديـده های گـريـان ، رفتم خدا نگه دار
ای سفره های بی نان، رفتم خدا نگه دار
 
اي كوفه ميروم من ، با اشك و آه و ناله
جان شـما و جـان ِ آن دختر سه ساله

بر اشـك ديـدگانـش ، ای كوفيان نخـنـديد
آن دست كوچكش را ، با ريسمان نبنديد

شكر خدا كه امشب ، وا شد گره ز كارم
تا وصـل روی زهرا ، جـز يك نـفـس ندارم

شـكر خـدا رسـيدم ، آخـر بـه آرزويـم
هنگام جان سپردن "يا فاطمه" بگويم
 

بازدید : 1051 دوشنبه 31 تیر 1392 نظرات (3)

ما گمشدگانیم به عرفان رقیه 
دلها شده محزون و پریشان رقیه 


او دختر معصوم بود و خواهر معصوم 
هم عمه معصوم ، نگر شأن رقیه

 
حاتم که بُوَد شهره آفاق سخایش 
محتاج بوَد بر در احسان رقیه

 
پرچم زده در شام نماینده زینب 
کنسولگری عشق شد ایوان رقیه !

 
گه سینه زند گاه کند ناله و افغان 
این هیئت پرشور محبان رقیه

 
ذهنش بنمود عمه مظلومانه بگفتا 
از جان خودم سیر شدم جان رقیه

 
رفتی ز برم ای به من غمزده مونس 
دل خون شده چو لاله ز هجران رقیه

 
گوشوارۀ غارت شده ات را بگرفتم 
شاید بخندد لب خندان رقیه *

 
رفتم به مدینه نکنم شادی و عشرت 
پرسد ز من ار خواهر نالان رقیه

 
که ای خواهر زیبای من عمه به کجا رفت 
آخر چه بگویم به عزیزان رقیه

 
گویم به دل ویران مکان شد به عزیزم 
آمد پدرش در شب پایان رقیه

 
بگرفت به دامان سر خونین حسین را 
آلوده به خون شد بله دامان رقیه

 
لبهای پدر بوسه زد و جان به رهش داد 
بگریست بر او دیده مهمان رقیه

 

 

حرم حضرت رقیه

 

یک نکته درباره این شعر

شاعر در این ابیات به خوبی مدح حضرت رقیه (س) کرده است و هرکسی از خواندن این شعر زیبا لذت می برد؛ ولی باید نکته ای را درباره یکی از ابیات عرض کنیم تا درباره شخصیت حضرت رقیه سلام الله علیها شفاف سازی شود.

گوشوارۀ غارت شده ات را بگرفتم 
شاید بخندد لب خندان رقیه

شاعر در بیت بالا به گونه ای بیان میکند که گویی دغدغه ی حضرت رقیه سلام الله علیها ، به غارت رفتن گوشواره ایشان است. این در حالیست که حضرت رقیه (س) در خاندان با کرامتی پرورش یافته بود و اهمیتی به مادیات نمیدادند. لذا غصه ایشان فقط به خاطر حضرت سیدالشهدا علیه السلام بود نه چیزهای دیگر.

بزرگان همیشه تذکر داده اند مبادا حضرت رقیه سلام الله علیها را به گونه ای معرفی کنید که مثلا ایشان به فکر گوشواره و گرسنگی و از این قبیل موارد بودند زیرا کاملا اشتباه است. این سه بیت چه زیبا این قضیه را در قالب شعر بیان کرده است:

خستم ولی خواب نمیخوام ... تشنم ولی آب نمیخوام

گشنم ولی شام نمیخوام .... سنگ از روی بام نمیخوام

من فقط بابا ، بابامو میخوام ... من فقط بابا بابامو میخوام

ان شا الله همه ما علی الخصوص شاعران اهل بیت علیهم السلام به این نکته ای که به نقل قول از علما و بزرگان دین نقل شد توجه کنیم و خدایی نکرده حرفی نزنیم که موجب پاییین آوردن شخصیت باعظمت حضرت رقیه بنت الحسین علیهما السلام شود.


 

 

 

بازدید : 1169 شنبه 08 تیر 1392 نظرات (0)

 رقیه جان مرا ببخش که جسارت کردم و خواستم شکوه تو را، در قالب واژه‏های زمینی به تصویر کشم!

مگر می‏شود تو را نوشت؟

تو همانی که در شام حماسه آفریدی، آسمان و زمین را به تحسین واداشتی. تو همانی که بعد از حسین لحظه ای آرام  وقرار نداشتی! تو همانی که در بحبوبه ی بارش تیر و سنگ به دنبال حجاب خویش بودی!

نه! بگذار خاموش شوم که هرگز قادر به گشودن سرّ خدا نیستم!

بگذار تو را به اندازه درک خودم دوست بدارم؛ آن قدر که در قلب کوچک من جای شوی!

 


 

  شعر ولادت حضرت رقیه سلام الله علیها 

 

پریوشی كه غزل خوان مهربانی هاست

سه ساله دخترك خـانـواده ی زهراست

 

شــب ولـادت او  روز مـرگــــ نــومــیـدی

شروع لحظه ی تحویل سال خورشیدی

 

شكوفه های بهاری مُرید خنده ی او

شـكفتن گـل مریـم نـویـد خنده ی او

 

چه انعكاس شگرفی نگاه او دارد!

از آسمان نگاهش ستاره می بارد

 

 نماز پنجره ها سمت كعبه ی چشمش

حواس آینه ها پـَرت جذبـه ی چشمش

 

ستاره ها به رقیه سلام می كردند

بـرای دیـدن او  ازدحـام می كردند


رجال اهل كهف، خواب ناز امشب را

به پلك منـتـظر خـود حرام می كردند

 

زنان پاك سـرشـت قـبیله ی مریم

به احترام مقامش؛ قیام می كردند

 

و شاعران علی دوست تمام جهان

قصیده گفتن خود را تمام می كردند

 

فرشته ها به قامتش دخیل می بندند

فقیرهای بهـشـتـی چـه آبـرومـنـدند !

 

طواف قاصدكان گرد او تماشایی ست

شكوه فاخر اعمال حج شیدایی ست

 

به پای بوسی خاكش هزار سرو بلند

بـر آسـتانـه ی گهواره سـر فـرود آرنـد

 

چكیده شهد گل از غنچه ی تبسم او

مسـیـر بـاد صـبـا  كـوچـه ی تبـسم او

 

نسیم، شانه ی صبح حریر گیسویش

عقـاب قـلـب اباالفضل  گیر گیسویش

 

گلِ سرِ شب این كودك شكر شیرین

ستاره های درخشان خوشه ی پروین

 

صدای گریه ی او شرح آیه های بهشت

رسد ز پیرهنـش  عـطر جانفزای بهشت

 

نـگـاه فاطـمی اش ، باغ خاطرات حسین

سرشك دیده ی او، باده ی حیات حسین

 

عقیله آمد و قنداقه را به دستش داد

حسین ذوق كنان  یـاد مادرش افـتـاد

 

به گریه گفت: غم از دیده ی تَرَم رفته

نـگـاه كـن  چـقـدر او بـه مـادرم رفته !

 

 شاعر : وحید قاسمی

  

بازدید : 1965 پنجشنبه 06 تیر 1392 نظرات (0)

عجب شبی است که یک ماه منظر آوردند ..... برای بنی هاشم باز مادر آوردند

ز بس حسین دلتنگ روی مادر بود ............. شبیه مادرش این بار دختر آوردند

مثال عمه خود که افتخار حیدر بود .......... به دختران جهان، دختری سر آوردند

درست مثل زمان تولد زهرا ....................... سه آیه ای به بلندای کوثر آوردند

برای اینکه بگیرند گهواره اش را ...................... هزار مریم و آسیه از در آوردند

عجیب نیست که عباس، ماه هدیه کند ... شبی که حضرت زهرای دیگر آوردند

اگر چه حضرت زهرا ز نسل احمد بود ......... رقیه را ولی از نسل حیدر آوردند

 

ولادت حضرت رقیه

 

 

بازدید : 1461 دوشنبه 02 اردیبهشت 1392 نظرات (5)

 دل نیست آن دلی که نباشد سرای تو / زنده نباشد آنکه نمیرد برای تو

از هرچه گفته اند و نوشتند، برتری / محو است ابتدای تو در انتهای تو

با هر که دشمن است تو را، دشمنی کنم / هستم رفیقِ هر که بوَد آشنای تو

خاک من از خاکِ چادرت درست شد / ای کاش میشد اینکه شوم خاک پای تو

دست خودم که نیست چنین عاشقت شدم/من بیخود ازخودم که شدم مبتلای تو

حتی خود خدا به همین جمله راضی است / عالم نبود درخور نعلین پای تو

گر کار و بار زندگی ام رو به راه شد / عمریست ملتمس شده ام بر دعای تو

دیگر دچار درد و مریضی نمی شود / هرکس که خورده است کمی از غذای تو

هرشب سر بساط شما می نشینم / دل میدهم به گوشه ای از روضه های تو

 

حضرت رقیه

 

مـن مـدیـونـتـمـ ، مـمـنـونـتـمـ ، رقــیـه جـان . . .

 

 

بازدید : 6439 شنبه 12 اسفند 1391 نظرات (1)

شعر مدح حضرت رقیه بنت الحسین (س)

 

حضرت رقیه
سـلام حـق بـه عفتت رقيه

به هر نفس ز عصمتت رقيه


عشق تو عشق ازلي رقيه
بنت حسين بن علي رقيه


ندارم از گفته‌ ي خود واهمه
فاطمه‌اي، فاطمه‌اي، فاطمه


رقيه اي مليكه‌ي ملكِ عشق
زينب دومين به شهرِ دمشق


چادر خاكي‌ات شفا مي‌دهد
مدينه، كعبه ، كربلا مي‌دهد


بـه پـای مـدحِ تــو بـمـانـد نـفـس
مديحه‌خوان تو حسين است وبس


تا كه نگه بر رخِ دختر كند
ياد ز آن گل رخِ مادر كند


به زير لب به سوره‌ي كوثري
بگـويـدش كـه ثـانـيِ مـادري


عمي العباس تو دل را بَرَد
دلِ اباالفضل بـه يـغـما بَرَد


تا كه تو را ديد اسيرِ تو شد
دامـانِ عباس سـريرِ تو شد


چو نه فلك گرمِ سجودِ شماست
خنده‌ ی زينب ز وجـود شماست


اي كه به هر دردوبلا راغبي
كتـاب صـبرِ عمـه را كـاتـبي


قطره‌ ی آسـمان بـه زير پَرَت
فلك چو اسپند به دورِ سرت


عرش دم از لحظه‌ي هستت زند
مَلَك كه گل بوسه به دستت زند


نورترين بـه ديدگـانـي شما
عمه‌ي صاحب الزماني شما


اي كه قلوبِ عاشقان گدايت
حسرت دل ، ضريح با صفایت

بازدید : 1515 سه شنبه 24 بهمن 1391 نظرات (1)

 

لکنت زبان من

از فرط تازیانه ها

بهانه خوبی است

برای مزمزه کردن اسمت:

بابا ح ح ح ح حححححسین


بازدید : 1829 شنبه 14 بهمن 1391 نظرات (1)

 تاج سرم

همه دنيا می دونند تاج سرم رقيه است

مِی و ميخونه و جام و ساغرم رقيه است

میـگه حضرت حسين بن علی به زيرِ لب

بـه خدا شـبـيـه زهـرا مـادرم رقيه اسـت


شفا

زنـد پَـر مرغ روحم در هـوايش

هوای مرقد و صحن و سرايش

شفای قلبِ مجروحم رقيه است

فدای آن ضريح با صفايش


دردانه

چو زينب خواهرم تنها رقيه است

يكی دردانه بی همتا رقيه است

بگِريم  تا  كنم  او  را  نظاره

شبيه مادرم زهرا رقیه است

 

بازدید : 1717 سه شنبه 28 آذر 1391 نظرات (3)

در سنِ 3سالگی ز جان سیر شدم

از پـای پـر از آبـلـه دل گـیـر شــــدم


از بـس کـه مــزاحـمــت فـراهـم کــردم

شرمنده ام عمه، دست و پا گیر شدم

 

گفتی که پدر، مسافرت رفته و من

صـد بـار دگـر دوبـاره پـیـگـیـر شـدم

 

من بی تو چگونه از زمین برخیزم؟

باید کمکم کنی ٬ زمین گیر شدم!

 

یک موی سیاه بین گیسویم نیست

سِنی نگذشـته از مـن و پـیـر شـدم

 

از نَسل ِ علی بودنِ من باعث شد

در طیِ سفر، بسته به زنجیر شدم

 

شاعر: سعید خرازی

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    آیا شما تاکنون به زیارت حضرت رقیه (س) در سوریه مشرف شده اید؟
    ارتباط با ما

    آمار سایت
  • کل مطالب : 433
  • کل نظرات : 1066
  • افراد آنلاین : 6
  • تعداد اعضا : 1099
  • آی پی امروز : 23
  • آی پی دیروز : 116
  • بازدید امروز : 47
  • باردید دیروز : 379
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 4
  • بازدید هفته : 47
  • بازدید ماه : 6,631
  • بازدید سال : 35,865
  • بازدید کلی : 1,369,859
  • کدهای اختصاصی